آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فكر آش و سبزی بیمار خویش بود اما گرفته دور و برش هالهایسیاه او مرده است و باز پرستار حال ماست در زندگی ما همه جا وول میخورد هر كنج خانه صحنهای از داستان اوست در ختم خویش همبهسر كار خویش بود بیچاره مادرم هر روز میگذشت از این زیر پله ها آهسته تا بههم نزند خواب ناز من امروز هم گذشت در باز و بسته شد با پشت خم از این بغل كوچه میرود چادر نماز فلفلی انداخته بهسر كفش چروك خورده و جوراب وصله دار او فكر بچه هاست هرجا شده هویج هم امروز میخرد بیچاره پیرزن ، همه برف است كوچه ها او از میان كلفت و نوكر ز شهر خویش آمد به جستجوی من و سرنوشت من آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد آمد كه پیت نفت گرفته بهزیر بال هر شب در آید از در یك خانه فقیر روشن كند چراغ یكی عشق نیمه جان او را گذشته ایاست ، سزاوار احترام : تبریز ما ! بهدور نمای قدیم شهر در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا هر صحن و هر سراچه یكی دادگستری است اینجا به داد ناله مظلوم میرسند اینجا كفیل خرج موكل بود وكیل مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق در باز و سفره پهن بر سفره اش چه گرسنه ها سیر میشوند یك زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه او مادر من است انصاف میدهم كه پدر رادمرد بود با آنهمه درآمد سرشارش از حلال روزی كه مرد ، روزی یكسال خود نداشت اما قطارهای پر از زاد آخرت وز پی هنوز قافله های دعای خیر این مادر از چنان پدری یادگار بود تنها نه مادر من و درماندگان خیل او یك چراغ روشن ایل و قبیله بود خاموش شد دریغ نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او با بچه ها هنوز سر و كله میزند ناهید ، لال شو بیژن ، برو كنار كفگیر بی صدا دارد برای ناخوش خود آش میپزد او مرد و در كنار پدر زیر خاك رفت اقوامش آمدند پی سر سلامتی یك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود بسیار تسلیت كه بهما عرضه داشتند لطف شما زیاد اما ندای قلب بهگوشم همیشه گفت : این حرفها برای تو مادر نمیشود . پس این كه بود ؟ دیشب لحاف رد شده بر روی من كشید لیوان آب از بغل من كنار زد ، در نصفه های شب . یك خواب سهمناك و پریدم بهحال تب نزدیكهای صبح او زیر پای من اینجا نشسته بود آهسته با خدا ، راز و نیاز داشت نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز او زنده است در غم و شعر و خیال من میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست كانون مهر و ماه مگر میشود خموش آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد بهعشق او با ترانه های محلی كه میسرود با قصه های دلكش و زیبا كه یاد داشت از عهد گاهواره كه بندش كشید و بست اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت وانگه به اشكهای خود آن كشته آب داد لرزید و برق زد بهمن آن اهتزاز روح وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز تا ساختم برای خود از عشق عالمی او پنجسال كرد پرستاری مریض در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد اما پسر چه كرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ تنها مریضخانه ، بهامید دیگران یكروز هم خبر : كه بیا او تمام كرد . در راه قم بههرچه گذشتم عبوس بود پیچید كوه و فحش بهمن داد و دور شد صحرا همه خطوط كج و كوله و سیاه طومارسرنوشت و خبرهای سهمگین دریاچه هم بهحال من از دور میگریست تنها طواف دور ضریح و یكی نماز یك اشك هم بهسوره یاسینمنچكید مادر به خاك رفت . آنشب پدر بهخواب من آمد ، صداش كرد او هم جواب داد یك دود هم گرفت بهدور چراغ ماه معلوم شد كه مادره از دست رفتنی است اما پدر بهغرفه باغی نشسته بود شاید كه جان او بهجهان بلند برد آنجا كه زندگی ، ستم و درد و رنج نیست این هم پسر ، كه بدرقه اش میكند به گور یك قطره اشك ، مزد همهزخمهای او اما خلاص میشود از سرنوشت من مادر بخواب ، خوش منزل مباركت .
آینده بود و قصه بیمادری من ناگاه ضجهای كه بهم زد سكوت مرگ من میدویدم از وسط قبرها برون او بود و سر بهناله برآورده از مغاك خود را به ضعف از پی من باز میكشید دیوانه و رمیده ، دویدم بهایستگاه خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه باز آن سفیدپوش و همان كوشش و تلاش چشمان نیمه باز : از من جدا مشو میآمدیم و كله من گیج و منگ بود انگار جیوه در دل من آب میكنند پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم خاموش و خوفناك همه میگریختند میگشت آسمان كه بكوبد بهمغز من دنیا به پیش چشم گنهكار من سیاه وز هر شكاف و رخنه ماشین غریو باد یك ناله ضعیف هم از پی دوان دوان میآمد و بهمغز من آهسته میخلید : تنها شدی پسر . باز آمدم بهخانه چه حالی ! نگفتنی دیدم نشسته مثل همیشه كنار حوض پیراهن پلید مرا باز شسته بود انگار خنده كرد ولی دلشكسته بود : بردی مرا بخاك كردی و آمدی ؟ تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر میخواستم بهخنده درآیم ز اشتباه اما خیال بود ای وای مادرم
سلام.دروبلاگ مانظرگذاشتید وگفتید مارولینک کنید ما هم سایت شمارودرپیونددوستان لینک کردم شماهم ماراباعنوان:راه حل مشکل خود راازلوکس رایانه بخواهید.لینک کنید. محساجان هرمشکلی برای کامپیوترت به وجوداومدراحلشوازسایت لوکس رایانه بخواه
از این راهـــرو یکــ نفر رد شده ،
مثل وقتایی که تــ ـو ناراحتی
نفــس می کشم بــا تمامـ وجود .
عجبــ عطر خوبـی زده لعنتـی
یه جــوری دلـ ـم تنگ میشه براتــ ،
محاله بتونی تصور کنی
گمــونم نمیتونی حتی خودتــ ،
جـــای خالیتو تــ ـو دلم پر کنی
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نياتو...خصوصيه... و آدرس mahsa113.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.